unavailable
unavailable
این پژوهش باهدف بررسی نقش دانشگاه نسل چهارم (دانشگاه اجتماعی) در توسعۀ منطقهای انجام شد. برای دستیابی به این هدف از رویکرد کیفی و بهرهگیری از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شد. مشارکتکنندگان بالقوۀ پژوهش شامل متخصصان و صاحبنظران حوزۀ آموزش عالی و دانشگاهیان بودند؛ که بر اساس روش نمونهگیری هدفمند زنجیرهای و با بهکارگیری معیار اشباع نظری، تعداد 25 نفر از آنها مورد مصاحبۀ نیمهساختاریافته قرار گرفتند. بهمنظور تجزیهوتحلیل دادهها از نرمافزار MAXQDA و تکنیک تحلیل مضمون براون و کلارک (2006) استفاده شد. طی فرایند شش مرحلهای (آشنایی با دادههای اولیه، ایجاد کدهای مفهومی اولیه، جستجو و شناخت کدهای گزینشی، شکلگیری مضامین فرعی، تعریف و شکلگیری مضامین اصلی و بازبینی تجزیهوتحلیل)، ابتدا تعداد 141 کد اولیه مشخص شد که پس از بررسی و پالایش آنها تعداد 82 کد گزینشی بهدست آمد. بعد از بازبینی و پالایش آنها تعداد 12 مضمون فرعی و 3 مضمون اصلی شناسایی شد. اعتبار دادهها از طریق بازبینی توسط مصاحبهشوندگان و مرور همتا مورد تأیید قرار گرفت. یافتهها نشان داد که دانشگاه نسل چهارم (دانشگاه اجتماعی) در سه حوزۀ فرهنگی ـ اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی زمینۀ توسعۀ منطقهای را فراهم میآورد. در حوزۀ فرهنگی و اجتماعی از طریق توسعۀ اجتماعی، اشاعۀ ارزشها و هویت منطقهای، توسعۀ تفکر مردمسالاری، امیدآفرینی اجتماعی و مشارکت در تمدنسازی و ایجاد تعهد مدنی در توسعۀ منطقه نقش دارد. در حوزۀ اقتصادی از طریق ایجاد اقتصاد مبتنی بر دانش، دانشگاه نسل چهارم محرک اقتصاد مولد و پایدار منطقهای بوده و از طریق توسعۀ کارآفرینی اجتماعی و خروجیهای حرفهای و ماهر در توسعۀ منطقهای تأثیرگذار است و در نهایت در حوزۀ زیستمحیطی از طریق تشویق فرهنگ حفاظت از محیطزیست، دانشافزایی زیستمحیطی و توسعۀ فنّاوریهای زیستمحیطی، باعث توسعۀ منطقهای میشود.
جدایی گزینی فضایی به تراکم فضایی افراد با وضعیت های اجتماعی مشابه، صرفنظر از اینکه ملاک های تفاوت اجتماعی آنها با دیگران چه باشد، اشاره دارد. در کلانشهر تهران به دلیل افزایش ظرفیت دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی، تعداد افرادی که تحصیلات دانشگاهی دارند بهطور چشمگیری افزایش یافته است، اما هنوز مشخص نیست که تا چه میزان جدایی گزینی فضایی بر اساس سطوح تحصیلی در این شهر وجود دارد. هدف این پژوهش بررسی جدایی گزینی فضایی گروه های مختلف تحصیلی و تمایزهای مکانی این گروه ها در سطح حوزه های آماری کلانشهر تهران بر مبنای داده های سرشماری 1390 است. داده های موردِ نیاز در قالب نقشه با استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی، نرمافزار GeoDa و تحلیل جدایی گزینی فضایی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که میزان جدایی گزینی فضایی افراد دارای تحصیلات دانشگاهی بیشتر از سایر گروه های تحصیلی است و گروه های دارای سطح تحصیلات پایین تر در همدیگر ادغام شده اند و بیشتر در مناطق جنوب و جنوب شرق شهر سکونت دارند. همچنین نتایج نشان داد که جدایی گزینی فضایی زنان دارای تحصیلات دانشگاهی بیشتر از مردان است. توزیع و تحلیل فضایی، تفاوت و نابرابری را میان بخش جنوبی و شمالی شهر نمایان می کند. بهعلاوه، نتایج دلالت بر آن دارد که افراد بهصورت خوشه ای و با توجه به ویژگی های اقتصادی و اجتماعی شان در کنار گروه های مشابه قرار گرفته اند. درنهایت اینکه، کلان شهر تهران در حال تجربۀ جدایی گزینی چشم گیری میان قشرهای مختلف اجتماعی است.
این مقاله در تلاش است جایگاه بلدیه در میدان سیاستگذاری اجتماعی شهری در ایران بر اساس اسناد قانونی بالادستی و مصوبات مربوطه را توضیح دهد. همزمان با انقلاب مشروطه و با روی کار آمدن مجلس شورای ملی در سال 1286 ه.ش که زمینهساز ظهور دولت مدرن در ایران است، بازیگران حاکمیتی در سطح شهر نیز نقش جدیدی را تقبل میکنند. شهرداریها به بازیگر اصلی در کمک به دولت به منظور تامین رفاه گروههای اجتماعی آسیبپذیر تبدیل شده و خدمات رفاهی مختلفی را به این گروهها ارائه میدهند و نوعی شهرداری ترمیمی متولد میشود. در مقاله حاضر با تکیه بر روش تاریخی و تحلیل اسناد، سعی شده کلیه قوانین مربوط به شهرداریها طی دوره 70 ساله مشروطه تا انقلاب اسلامی بررسی و مضامین مربوط به تامین رفاه شهروندان و گروههای اجتماعی، کشف و استخراج گردد. یافتهها حاکیست که ابتدا شهرداریها به عنوان یک بازیگر ترمیمی حداقلی در حوزه تامین رفاه شهروندان نقش ایفا میکردند اما با استقرار دولت توسعهگرای مدرن، گروههای اجتماعی متنوعی به هدف سیاستگذاری شهرداریها تبدیل شدند و تامین خدمات رفاهی متنوعتری توسط این نهاد انجام شد. تشدید روند توسعه و مهاجرت گسترده به شهرها و شکلگیری طبقه فرودستان شهری، سیاستگذاری اجتماعی «کاهش فقر شهری» را پیچیدهتر کرد و نقش شهرداریها را پررنگتر نمود. با این اوصاف، شهرداری به یکی از مهمترین موانع نهادی موجود بر سر راه کاهش فقر شهری تبدیل شد و گروههای اجتماعی درگیر در اقتصاد غیررسمی شهر تحت عنوان دستفروشان و دورهگردها را تا حدودی از چرخه زندگی شهری حذف کرد.
هدف از مطالعه حاضر فهم چگونگی و چرایی عدم جذب (طرد) مهاجران فقیر روستایی به شهر تهران در بازار کار است. در این تحقیق، از روش نظریه مبنایی استفاده شده که از روشهای کیفی به شمار می رود. جامعه مورد مطالعه سرپرستان خانوارهای تهیدست شهری ساکن در مناطق 17 و 18 و 19 شهر تهران است، که به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شده و تا اشباع نظری ادامه یافت. پس از طی مراحل کدگذاری، یافتههای تحقیق بر اساس مدل پارادیمی پژوهش در پنج محور شرایط علی، شرایط مداخلهگر، بستر و زمینه، راهبردها و پیامدها قرارگرفت و مقوله هستهای با عنوان طرد اجتماعی از بازار کار رسمی حاصل شد. در این مقاله، به شرایط علی پرداخته میشود. این شرایط بر اساس نظر مشارکتکنندگان، شامل چهار مقوله اصلی(ضعف سرمایههای اقتصادی، ضعف سرمایههای انسانی، شرایط نامساعد اقتصادی و شرایط نامساعد محیط کار) است. یافتههای تحقیق نشان میدهد، بسیاری از فقرای ساکن در مناطق مورد مطالعه دارای منشاء روستایی بوده اند و پس از مهاجرت به تهران انواع طرد در بازار کار رسمی را تجربه کردهاند. در این میان، شرایط نامساعد اقتصادی مانند تحریمهای اقتصادی، شیوع بیماری کرونا، مکانیزه شدن تولید کالا و ارائه خدمات و حضور اتباع خارجی بر آسیبپذیری و طرد افراد از بازار کار رسمی تاثیر داشته است. همچنین شرایط نامساعد کاری مانند درامد اندک و فقدان حمایت اجتماعی و آسیبهای جسمی و روانی و استثمار منجر به طرد آنان از بازار کار شده است.
توسعه مفهومی برای بیان مضامین عمیقی است که در طول تاریخ تحت عناوین دیگری دنبال شده و فطرت کمالجوی انسان همواره در هر سطح، مرحله و مقطعی از تکامل فکری، اجتماعی و تاریخی خود و بر اساس سطح ادراک و شناخت و مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی خویش بهنوعی آن را تعریف، تنظیم و دنبال کرده است. بنابراین با این بینش، پژوهش پیشِِرو به دنبال یافتن مفهوم توسعه از نگاه مردم محلی بوده است. پژوهش حاضر در زمرۀ تحقیقات کاربردی و با توجه به ماهیت ترکیبی بودن روش تحقیق بهصورت توأم، از نوع تحقیقات کیفی- کمی یا ترکیبی بوده است. مصاحبۀ عمیق و هدفمند با 48 نفر از 12 نقطۀ روستایی انجام و بهمنظور تکمیل اطلاعات، بین 240 خانوار پرسشنامه توزیع شد. دادههای تحقیق شامل متن مصاحبهها، از طریق نرمافزار MAXQDA، بهصورت واحدهای معنی تقسیم و سپس با فشردهسازی خلاصه شدند. درنهایت بهمنظور تجزیهوتحلیل دادهها از مدل تاپسیس و روش تحلیل خوشهای بهره گرفته شد. مفهوم توسعۀ روستایی در 5 مقولۀ اصلی شامل: زیربنایی، روبنایی، اجتماعی- نهادی، اقتصادی و محیطی دستهبندی شد. نتایج نشان داد که نوع نگاه اهالی روستاهای شهرستان دماوند به مفهوم توسعه، برگرفته از نیاز آنان بوده است. روستاهایی که در چارچوب مؤلفههای توسعه نیاز کمتری احساس میکردند، حد مطلوب توسعه را پایینتر عنوان کردهاند و در مقابل روستاهایی که در چارچوب مؤلفههای توسعه نیاز بیشتری احساس میکردند، حد مطلوب توسعه را بالاتر در نظر گرفتند. نتایج همچنین نشان داد، با توجه به اینکه در شاخص ترکیبی حد مطلوب توسعه، 693/0 است، میتوان گفت که نواحی روستایی مورد مطالعه تا رسیدن به حد مطلوب توسعه فاصله زیادی دارند. درنهایت با استفاده از تحلیل خوشهای روستاهای منطقه در 4 دسته خوشهبندی شدند که نتایج آن بیانگر نابرابری فضایی بین مناطق ازنظر شاخصهای توسعه بوده است.
هدف اصلی پژوهش حاضر شناسایی راهکارهای افزایش تولید شرکتهای تعاونی استان خوزستان در دوره ی شیوع کرونا میباشد. در این پژوهش با عنایت به موضوع تحقیق از روش کیفی و رویکرد مدل سازی ساختاری تفسیر استفاده شده است. مشارکتکنندگان پژوهش حاضر 45 نفر از مطلعین کلیدی استان خوزستان در سال 1399 بوده است. در پژوهش حاضر برای گردآوری دادهها از تکنیک مصاحبه نیمه ساختاریافته و برای انتخاب موردها از انمونهگیری هدفمند استفاده شده است. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که در دوره شیوع کرونا، وضعیت تولید تعاونیهای تولید استان خوزستان در نظر اکثریت مصاحبه شوندگان (6/56درصد) در حد متوسط می باشد. نتایج تحلیل ساختاری با استفاده از نرم افزار میک مک نشان داد که از منظر خبرگان به ترتیت مهم ترین راهکارهای افزایش تولید شرکت های تعاونی استان خوزستان در دوره ی پاندمی کووید- 19 شامل 1. درک صحیح نیازهای بازار و مشتری 2. آموزش روش های نوین تولید و فروش به تعاونی ها 3. برنامه ریزی استراتژیک در تعاونی ها 4. استفاده از روش های نوین فروش و بازاریابی 5. کارآمد سازی زنجیره تامین 6. توسعه مشاغل خانگی 7. حمایت دولت از تولید و فضای کسب و کار 8. انعطاف پذیری در کسب و کارها و نوآوری در برنامه تولید 9. مدیریت سرمایه در گردش 10. اعتماد و باور به توانمندی تعاونی ها 11. توجه به مزیت های نسبی در تشکیل تعاونی 12. تبلیغات و جلب اعتماد مشتری 13. تنوع بخشی به فعالیت های تولیدی، حفظ و ارتقای آن 14. حمکرانی و همکاری بین بخشی 15. حفظ و ارتقای همه جانبه نیروی انسانی در واحدهای تولیدی 16. عمل به مصوبات ستاد تسهیل و کرونا می باشد.
یکی از مسایل عمده کشورها رکود و نابودی روستاها بر اثر عوامل مختلف از جمله بیکاری، مهاجرت و سایر عوامل می باشد. روستا به عنوان مکانی برای زندگی و تولید نقش موثری دارد. خلاقیت در روستا را می توان به عنوان یکی از رهیافت های جدید توسعه روستایی برای تولید و زندگی و جلوگیری از فروپاشی نواحی روستایی دانست. امروزه شاید یکی از موفق ترین راهها برای تبدیل یک روستا به روستایی با اقتصاد موفق کاربرد مولفه های روستای خلاق باشد . خلاقیت روستاها نقش اساسی در توسعه روستاها داشته، و در این راستا درآمدزایی پایدار را برای جوامع روستایی فراهم خواهد نمود. در پژوهش های انجام شده خلاقیت و ابعاد آن در مناطق شهری در نظر گرفته شده است در حالی که نیاز به این مفهوم و کارکرد آن در نواحی روستایی با توجه به مشکلات روستاییان بیشتر احساس می گردد از این رو این پژوهش با هدف ارزیابی الگوی علی مولفه های موثر بر روستای خلاق انجام شده است. تحقیق حاضر با توجه به هدف آن کاربردی ، و براساس روش انجام توصیفی-علی می باشد. نمونه آماری پژوهش را 35 نفر از کارشناسان و متخصصان مرتبط با برنامه ریزی روستایی تشکیل داده اند. به منظور دستیابی به هدف پژوهش از تکنیک دیمتل فازی استفاده شد. یافتههای حاصل از پژوهش نشان دهنده آن بود که از بین مولفه های چهارگانه(مشارکت،ابتکار، رهبری و ترویج و آموزش) روستای خلاق معیار مشارکت تاثیرگذارترین و معیار ابتکار تاثیر پذیرترین معیار روستای خلاق بودند. همچنین معیار مشارکت به عنوان بااهمیت ترین معیار روستای خلاق شناسایی شد. مولفه های ترویج و اموزش و رهبری نیز به نوعی نقش واسطی از نظر تاثیرگذاری و تاثیرپذیری دارند.
پژوهش حاضر درصدد کشف ساختار عادت واره اقتصادی در میدان روستایی است، تا با رویکرد بوردیویی نگاهی واقع بینانه به نحوه عمل روستاییان در عرصه تصمیم گری اقتصادی بیندازد. روش تحقیق در این مطالعه قوم نگاری است و برای گردآوری داده ها از مشاهده مشارکتی، مصاحبه نیمه ساختار یافته بهره گرفته است. حجم نمونه نیز شامل 23 مشارکت کننده است که با استفاده از نمونه گیری هدفمند در مناطق روستایی شهرستان گیلانغرب انتخاب شده اند و مصاحبه با استفاده از روش تحلیل محتوای جهت دار تجزیه و تحلیل شدهاند. یافته های تحقیق حاکی از این است که افراد دارای وضعیت افتصادی پایین میدان روستایی دارای عادتواره غیراقتصادی هستند چرا که این افراد در موقعیت کنونی خود، داشتن راحتی و آسایش را ترجیح میدهند تا درآمد زیادتر بهشرط زحمت و تلاش بیشتر. ترجیحات شغلی افراد این جایگاه اجتماعی کشاورزی و کار بوروکراتیک است تا بدین وسیله بتوانند از یک سو با کار و تلاش کمتر درآمد بیشتر و از سوی دیگر زمان بیشتری نیز برای خوشگذرانی، استراحت و پرداختن به زندگی مصرف گرایانه داشته باشند. این در حالی است که افراد دارای وضعیت افتصادی متوسط و بالای میدان روستایی عادت واره اقتصادی تری به نسبت افراد دارای وضعیت افتصادی پایین میدان روستایی دارند. این افراد برخلاف افراد دارای وضعیت اقتصادی پایین میدان روستایی زندگی مصرف گرایانه کمتر و تلاش بیشتری برای پس انداز دارند و نیازهای مصرفی خود را برای کسب درآمد بیشتر به تعویق می اندازند. کار و فعالیت برای کسب درآمد بیشتر در اولویت این افراد قرار دارد حتی اگر این کار و شغل سبب شود وقتی برای فراغت و خوشگذارنی و پرداختن به زندگی مصرف گرایانه برای آنها باقی نگذارد.
ارزیابی استراتژیک محیط زیست رویکردی سیستماتیک، جامع و پویا برای پیش بینی، شناسایی و ارزیابی اثرات محیط زیستی اقدامات راهبردی در سطوح استراتژیک نظام برنامه ریزی است. هدف پژوهش، کاربرد رویکرد مذکور به منظور غربالگری پیامدهای محیط زیستی اقدامات مداخله کننده رشد و توسعه محلی با تأکید بر «سند راهبردی توسعه اقتصادی شهرستان های منطقه 1 برنامه ریزی استان خوزستان» است. تحقیق از نظر هدف، کاربردی و مبتنی بر شیوه توصیفی پیمایشی است. غربالگری با استفاده از چک لیست و ماتریس و در چارچوب فن دلفی و نظرسنجی از 26 نفر از خبرگان و کارشناسان مسئول در حوزههای مختلف برنامه ریزی در ارتباط با سه سازه کلیدی و 33 معیار انجام شده است. نتایج نشان داد، درجه اثرگذاری اقدام استراتژیک بر بهبود و ارتقای رفاه و معیشت انسانی سکونتگاه های روستایی و شهری تحت پوشش، «قابل توجه» خواهد بود. همچنین، براساس اجماع خبرگان، درجه توجه اقدام استراتژیک نسبت به در نظر گرفتن قوانین و مقررات مرتبط با محیط زیست و جریان سازی و یکپارچه سازی ملاحظات، ارزش ها و استانداردهای محیط زیستی در کنار مسائل اقتصادی و اجتماعی «کمتر از حد قابل توجه» است. از نظر درجه اثرگذاری بر سایر اقدامات راهبردی واقع در سلسله مراتب افقی و عمودی نظام برنامهریزی و طراحی و تدارک چارچوبی برای ایجاد و توسعه فعالیتها و پروژههای عملیاتی دارای اثرات محیطزیستی بالقوه، از اهمیت «بالاتر از حد قابل توجه» برخوردار است. افزون بر این، حوزه های برنامه ریزی و سیاستگذاری هدف اقدام استراتژیک براساس دستورالعمل های قانونی، جزو بخشهای توسعه همراه با مسائل و محدودیت های محیط زیستی شناخته می شوند و اجرای آن، پیامدهای محیطزیستی بالقوه قابل توجه با کیفیت و ماهیت گوناگون بر محدوده های جغرافیایی، طبیعی و فرهنگی تحتپوشش خواهد داشت.
بازگشت مهاجران روستایی از شهر به روستا، مانند سایر مهاجرتها، اتفاقی و تصادفی نبوده است بلکه علل و انگیزه هایی موجب شده است تا این مهاجران از شهر به روستا باز گردند. در این راستا، زعفران به عنوان یکی از مهمترین محصولات کشاورزی استان خراسان رضوی، نقش بسیار مهمی را در بازگشت مهاجران به شهر رفته، ایفا مینماید. لذا هدف تحقیق حاضر، بررسی اثرات کشت زعفران بر مهاجرت معکوس بر روستاهای دهستان رشتخوار است. این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است. در این راستا، بررسی پیامدهای نقش زعفران در 355 خانوار نمونه (از جمله 76 خانوار مهاجر معکوس) در 26 روستای این دهستان مورد بررسی قرارگرفت. بدین منظور، ابتدا ضمن مطالعات اسنادی و بازدیدهای اولیه میدانی، طیف گستردهای از شاخصها متناسب با شرایط روستاهای مورد مطالعه تعیین گردید. سپس جمع آوری داده ها براساس شاخص های انتخابی و با استفاده از پرسشنامههای روستا و خانوار انجام شده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها نیز از تحلیلهای آماری و فضایی و نرمافزارهای اکسپرچویس، تاپسیس، اس پی اس اس، ارک جی ای اس استفاده شده است. یافته های تحقیق حاکی از آن است که افزایش سطح زیر کشت زعفران و درنتیجه افزایش تولیـد آن، با سطح اطمینان 99 درصد بر میزان بازگشت مهاجرین در محدوده مورد مطالعه کمک می کند. یافته های دیگر پژوهش مؤید آن است از بین عوامل تاثیرگذار در مهاجرت معکوس خانوارها، عامل اقتصادی (ایجاد درآمد فوق العاده زعفران با شاخص اولویت 971/0، پایداری درآمد زعفران با شاخص اولویت 902/0، توانایی پسانداز با شاخص اولویت 879/0)، نقش بیشتری در بازگشت خانوارها به روستاها دارد و بازگشت مهاجرین توانسته است فرصت هایی همچون افزایش سطح اشتغالزایی، پایداری درآمد از طریق کشت زعفران و بهبود سطح معیشت را برای خانوارهای نمونه بوجود آورده است.
تحقیق حاضر از نوع پژوهش های توصیفی- همبستگی بوده و با هدف مطالعه ارتباط بین متغیرهای دلبستگی به مکان، مشارکت مدنی و آمادگی در برابر مخاطرات انجام گرفته است. برای تحلیل اطلاعات از ماتریس کوواریانسها بر اساس مدلسازی معادلات ساختاری استفاده شده است. جامعه آماری تحقیق را تمامی ساکنین بالای 18 سال شهرک باغمیشه تشکیل میدهند که بر اساس جدول مورگان 381 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند، اما در نهایت به دلیل مخدوش بودن اطلاعات برخی از پاسخگویان اطلاعات 364 نفر که به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند مورد تحلیل قرار گرفتند. ادبیات نظری استفاده شده در این تحقیق عمدتا مبتنی بر نظریات روانشناسی محیطی و مشارکت اجتماعی و نهادهای مدنی بوده است. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه استاندارد و با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی میزان اعتبار سازهای پرسشنامه در حد مطلوب ارزیابی شد و آزمون آلفای کرونباخ حاکی از مناسب بودن ثبات درونی گویهها داشت. یافته های تحقیق نشان داد میزان دلبستگی به مکان نیز در بین شهروندان شهرک باغمیشه تقریبا در حد متوسط و نمره 53/6 از 10 نمره ممکن بوده است. میزان مشارکت شهروندان البته در سطح نسبتا مطلوبی قرار داشته و 43/12 از 15 نمره ممکن به دست آمده است. همچنین آزمون فرضیات تحقیق بیانگر ارتباط معنی دار بین ابعاد مختلف آمادگی در برابر مخاطرات با دلبستگی به مکان و مشارکت شهروندی بوده و آزمون مسیر مدل ساختاری نشان داد هم دلبستگی به مکان و هم مشارکت شهروندی به طرز معنیداری میتوانند تغییرات متغیر آمادگی در برابر مخاطرات را پیشبینی کنند. همچنین متغیر دلبستگی به مکان توانسته است تاثیر معنی داری در مشارکت مدنی داشته باشد. نتایج تحقیق نشان داد علیرغم نمرات نسبتا مناسبی که پاسخگویان از گویههای آمادگی شناختی کسب کرده بودند، اما نمرات آنها در آمادگی رفتاری و فیزیکی چندان مطلوب نبوده و شکاف محسوسی در شناخت و رفتار شهروندان دیده میشود.
در دهه اخیر تعداد وقوع سیل نسبت به دهه 1340 حدود 10 برابر شده است. در فروردین ماه سال 1398 در بسیاری از استانهای ایران از جمله استان گلستان به ویژه شهرستان آق قلا در اثر بارش شدید و ناگهانی باران، سیل بزرگی رخ داد که با خسارتهای سنگین مالی فراوان همراه بود. نوع تحقیق حاضر کاربردی و از نظر روش توصیفی-تحلیلی و میدانی است. جامعه آماری تحقیق حاضر خانوارهای شش روستای بخش مرکزی شهرستان آق قلا هستند که بر اساس سرشماری سال 1395 دارای 4639 خانوار است. تعداد نمونه ها با استفاده از فرمول کوکران 270 نفر انتخاب شدند و پایایی ابزار تحقیق نیز با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای مولفه های مورد بررسی تحقیق برابر با 82/0 به دست آمده است. تعداد نمونه های انتخاب شده بعد از سنجش با بهره گیری از نرم افزار spss و با استفاده از آزمون های تحلیل همبستگی، فریدمن، کروسکالوالیس و آنوا/ دانکن مولفهها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایح تحلیل همبستگی کای اسکوئر نشان میدهد که رابطه هریک از عوامل بررسی شده با میزان خسارت وارده ناشی از سیل در روستاهای مورد مطالعه تا سطح اطمینان 99 درصد است. همچنین نتایج حاصل از آزمون فریدمن تفاوت معنادار در سطح اطمینان 99 درصد را نشان میدهند. طبق نتایج بهدستآمده از آزمون کروسکال والیس به لحاظ مؤلفههای طبیعی در میزان خسارت وارده تفاوتی بین روستاها وجود ندارد و تنها برای مؤلفه تجاوز به حریم رودخانه و ساختوساز در حریم آن بین روستاها تفاوت معنادار در سطح 95 درصد مشاهده میشود. نتایج آزمون آنوا برای مقایسه میانگین خسارت وارده به بخشهای مختلف نشان می دهد که تفاوت معنادار و 99 درصدی بین روستاها وجود دارد. براین اساس روستاهای مختلف از طریق آزمون تعقیبی دانکن گروهبندی شدند که میزان خسارت وارده را تبیین میکنند. علت خسارت متفاوت روستاها وابسته به شیب اراضی، ارتفاع روستا نسبت به سطح دریا و به خصوص نزدیکی به رودخانه های طغیانی قره سو و گرگان رود میباشند، به طوری که بخاطر بارندگی شدید در بازه زمانی کم روستاهای صحنه سفلی، دوگونجی و یامپی اگرچه دچار آبگرفتگی شدند، اما خسارت کمتری را نسبت به روستاهای قانقرمه، یلمه خندان و چنسولی متحمل شدند. علاوه بر موارد مذکور عدم لایروبی رودخانه ها، تجاوز تدریجی به حریم آن و نابودی بستر اتفاقی رودخانه ها نیز بر شدت اثرات تخریبی سیل در روستاهای مورد مطالعه افزوده است.